
امید شیخ باقری، داستان نویس در یادداشتی برای تهرانیار به بررسی نقش اهالی قلم و نویسندگان در روزهای شیوع کرونا پرداخته و مسئولیت اجتماعی آنان را تشریح کرده است.
به گزارش تهرانیار، متن کامل این یادداشت درادامه آمده است:
”
از ازل تا به امروز، نویسندهها نه به صورت آشکار، که بیشتر به شکلی زیر پوستی عامل خوشگذرانی جوامع خودشان بودهاند. چه آن زمانی که خط و سواد خواندن و نوشتنی وجود نداشت و قصه در دور آتشِ قبیله سرو میشد، چه امروز که بیشتر استعداد نویسندهها در کپشنهای فضای مجازی به محاق میرود.
آدمها جمع میشوند و قصهای را دنبال میکنند. با هیجانی شدن یا غمگین شدن، تلنگری میخورند و در چشم برهم زدنی متفرق میشوند. اینکه تلنگر نویسندهی زمانهشان تا چه حدی بر مسیر زندگی آن اجتماع شنونده یا خواننده تاثیر بگذارد بحثی دیگر است.
نویسنده هم جزیی از یک اجتماع است با یک سری تفاوتهای جزیی. اینکه خوب میبیند، خوب تحلیل میکند و یافتههای تحلیلهایش را برای ارائه به اجتماعش، خوب و قابل فهم کنار هم قطار میکند. در عصر حاضر، اینکه جامعهی شنونده یا خواننده داستان یک نویسنده را خوب یا فقط تا انتها گوش بدهد یا بخواند، به نظر من، نویسنده توانسته رسالت خود را انجام دهد و بارش را به منزل برساند، چون به راحتیِ افتادنِ برگ از درخت، مخاطبِ امروزی میتواند راهش را بکشد و برود. خدا را صد هزار مرتبه شکر که به تعداد برگهای همان درخت، انتخاب برای پرکردن وقت مخاطب وجود دارد. پیش میآید دیگر… مخاطب ترجیح میدهد ساعتها به صفحهی تاریک موبایلش نگاه کند، اما برای شنیدن نقل یک نقال شهرستانی که مقابل تیاتر شهر معرکه گرفته، سر از گریبان بیرون نیاورد. گلهای هم نیست. هر کاری مسئولیتهایی دارد و یکی از مسئولیتهای نویسنده جذب مخاطب است؛ و خوشا به سعادت آن نویسندهای که مخاطبان خودش را پیدا میکند. یا شاید خوشا به سعادت آن مخاطبانی که نویسندهی محبوبشان را پیدا میکنند. چرا؟ با شیوع و هم گیر شدن استفاده از شبکههای اجتماعی، خوراک روح شکل فله به خودش گرفته و از آنجایی که تماشای یک عکس یا دیدن یک ویدئو راحتتر از خواندن چهار خط نوشته است، روح فردی و جمعی اجتماعی تحت تاثیر رنگ زرد قرار گرفته است. حالا در این وضعیت، استفاده از آب اقیانوس برای جامعه مفیدتر است یا کفش و جورابی در آوردن و پا زدن به یک جوی آب که شاید از سایهی ردیف درختهایی گذشته باشد یا نگذشته باشد. حرفم ارزشگذاری روی خود آدمها نیست، بحثِ جایگاه فکر و اندیشه است.
نویسنده با انتشار داستانِ خود، برای مخاطبانش دری را رو به جهانبینیاش باز میکند. یکی از محصولات این جهانبینی سبک زندگی است. مخاطبان نویسنده میتوانند از جزء یا کل آن سبک زندگی پیروی کنند. طبیعتا سبک زندگی ارائه شده اگر جذاب باشد، جامعهی تحت تاثیر آن جهانبینی جامعهی جذابتری میشود.
حالا اگر روزی روزگاری مثل امروز که با ورود هیولای تو جیب جا شدنیای به نام کرونا کنترل امور جوامع از دست اغلب متولیان امور اجتماعی در رفته، شاید یکی از راههای ارشاد و انذار آنهایی که پروتکلها را رعایت نمیکنند همین ورود از طریق جامعهی پیروِ سبک زندگیهای مختلف باشد.
اینکه ببینیم و بخوانیم، داستانهایی از خود قرنطینهگری اساتید مسلم ادبیات یا سینما؛ اینکه اگر مجبور به تردد در شهراند، حتما ماسک میزنند و به هر آب و صابونی که میرسند، دستهایشان را حداقل بیست ثانیه میشویند. اینکه مهمانی نمیروند و ناراحتاند از اینکه سطح شهر با دستکشهای رها شده فرش میشود یک وقتهایی.
اما یادمان باشد که در این وانفسای اقتصادی و نیمه تعطیل بودن شبکهی پخش و توزیع کتاب، سالن های تئاتر و سینماها، سخت است آنقدر دل و دماغ داشته باشیم برای ترغیب جامعه سبک زندگیِ بهتر. نمیدانم چرا بعضی از مسئولین فکر میکنند اهالی قلم جزیی جا مانده از قطار انبیا و اولیا الهیاند و بینیاز از هر حمایتی. خلاصه بگویم، همانقدر که یک نویسنده و مؤلف با سر و سامان دادن به افکارش، با انتشار اثرش در قبال جامعه مسئول است، متولیان امور اجتماعی هم در قبال نویسندگان مسئولیتهایی دارند، که قطعا خودشان به آنها واقفاند؛ حتی اگر در کوچهی علیچپ گم شده باشند.
امید شیخ باقری، داستان نویس
”
پایان پیام